قول و قلم

یادداشت هایی از دنیای ترجمه، تدریس و ادبیات

که رستم یلی بود در سیستان منش کرده‌ام رستم دستان (بخش نخست)

در این مجموعه یادداشت‌ها، پراکنده‌نویسی‌هایی را که جمع کرده‌ام که از دوران تحصیل در دانشگاه به جا مانده تا بیش از هر چیز تلنگری برای خودم باشد از زیر و بالای روزگار.

نام: رستم

شهرت: دستان

مادر: رودابه مهرابْ کابلی

پدر: زالِ گرشاسبی

همسر: تهمینه سمنگانی

فرزندان: رستم ، فرامرز، جهان‌گیر، گشسب‌بانو و زربانو

وفات: کشته شده به دست برادر، شغاد

مهم‌ترین دستاوردها در زندگی:

  • کشتن پیل سپید؛
  • فتح دژ سپندکوه؛
  • آوردن کی‌قباد از البرز کوه؛
  • نجات ‌کاووس و سایر پهلوانان در بند دیو سپید در مازندران با گذشتن از هفت‌خوان؛
  • نجات کاووس از بند شاه هاماوران؛
  • بیرون راندن افراسیاب از ایران که در غیبت کاووس به ایران تاخته و آن را اشغال کرده بود؛
  • جنگ با سهراب؛
  • پرورش سیاوش؛
  • کشتن سودابه همسر ‌کاووس به خون‌خواهی سیاوش؛
  • خون‌خواهی سیاوش و تاختن به توران؛
  • حضور در جنگ با خاقان چین و کشتن کاموس کشانی و خاقان چین؛
  • نجات بیژن پسر گیو از چاه افراسیاب؛
  • کشتن اسفندیار؛
  • پرورش بهمن پسر اسفندیار.

پیشینه‌ی نام

برخلاف اکثر پهلوانان و شاهان که در اوستا و کتب دینی پیش از اسلام، نامشان ذکر شده نام رستم در هیچ یک از کتب موجود نیست اگر قرار بود به اوستایی آن را بیان کنند روآستا-تَخمه (Raosta-takhma) و به پهلوی روداستاهم (Rodastahm) می‌شد. از نظر ریشه‌شناسی، روآستا-تخمه از دو بخش (Raosta) به معنی بالیده و رسته و (Takhma) به معنی دلیر پهلوان تشکیل شده است، بنابراین می‌توان معنی رستم را، پهلوان بالیده یا به زبان امروزی، پهلوان تمام عیار دانست. کما این که بخش اول این صفت، «رستن» هنوز در فارسی امروز کاربرد دارد و رد پای «تخمه» را نیز در اسامی تهمینه و تهماسب و تهمورث نیز می‌توان دید.

داستان وصلت پدر و مادر او، اولین داستان عاشقانه‌ی شاهنامه است و شاید فردوسی قصد دارد راز بزرگ هستی انسان، عشق را، با خواننده در میان بگذارد. آیا هنر فردوسی را بهتر از این می‌توان توصیف کرد که در دل حماسه‌ای که از خلال ابیاتش می‌توان صدای شیهه‌ی اسب‌ها را شنید؛ گرمای آهن تفتیده را حس کرد و بوی خون را چشید چنان داستان عاشقانه‌ای را تصویر می‌کند که هوش از سر هوشمند می‌رباید.

تولد؛ رستمانه

بنا به قصه و داستان، هنگامی که مادر سزار رومی برای تولد او دچار مشکل شد اولین عمل جراحی برای تولد کودک اتفاق افتاد و نام سزارین نیز از همان‌جا شکل گرفت. ولی شاید کم‌تر کسی بداند که فردوسی نیز در اندیشه‌ی پر بار خود، برای تولد کودکی خاص همین عمل را در نظر گرفته بود.

در دوران پادشاهی منوچهر، که دوران پیدا شدن پهلوانان ایران است، رودابه، اندکی پس از وصلت با زال، باردار می‌شود و بارداری مشکلی را سپری می‌کند. مادر که نگران است از حالش می‌پرسد و رودابه از سنگینی بارش گلایه دارد. جنین چنان او را می‌آزارد که تمام مدت مجبور به استراحت است. ولی از تولد به هنگام طبیعی خبری نیست و مادر جوان از حال می‌رود. سیندخت که از دیدن بیماری دخترش آرام و قرار ندارد زال را خبر می‌کند. زال غمگین و درمانده، ناگاه به یاد پر سیمرغ می‌افتد.

همان پر سیمرغش آمد به یاد بخندید و سیندخت را مژده داد
یکی مجمر آورد و آتش فروخت وزآن پر سیمرغ لختی بسوخ

ولی برای آن که طفل بتواند به دنیا بیاید باید شیوه‌ی متفاوتی به کار ببندند. سیمرغ می‌گوید که خنجر تیزی فراهم کنند و برای انجام عمل مرد نیک دلی (بخوانید پزشک حاذقی) پیدا کنند. می‌گوید که اول باید رودابه را با کمک می، بیهوش کنند و سپس دست به خنجر ببرند تا رودابه، درد را حس نکند. بچه را بیرون بکشند و با گیاه ویژه‌ای که احتمالاً همان هوم باشد با ترکیبی خاص، ضمادی بسازند و بر زخم بگذارند تا همان روز بهبود یابد.

بیاور یکی خنجر آبگون یکی مرد بینادل پرفسون
نخستین به می ماه را مست کن ز دل بیم و اندیشه را پست کن
بکافد تهیگاه سرو سهی نباشد مر او را ز درد آگهی
وزو بچه‌ی شیر بیرون کشد همه پهلوی ماه در خون کشد
وز آن پس بدوز آن کجا کرد چاک ز دل دور کن ترس و تیمار و باک
گیاهی که گویمت با شیر و مشک بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بساو و برآلای بر خستگیش ببینی همان روز پیوستگیش
بدو مال ازان پس یکی پر من خجسته بود سایه‌ی فر من

(پایان بخش نخست)-

س. گنجی ، دوشنبه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۳ ، 16:57

ققنوس و سیمرغ: دو پرنده‌ی افسانه‌ای، دو اسطوره‌ی متفاوت

سیمرغ

وقتی از پرندگان اسطوره‌ای صحبت می‌کنیم، بسیاری تصور می‌کنند که ققنوس و سیمرغ یکی هستند. هر دو پرندگانی شگفت‌انگیز و قدرتمند با جایگاهی ویژه در اساطیر هستند، اما داستان‌ها، نمادها و اهمیت فرهنگی آن‌ها تفاوت‌های اساسی دارد. بیایید این دو روایت را بررسی کنیم و ببینیم چگونه این دو پرنده از یکدیگر متمایز می‌شوند.

ریشه‌شناسی و خاستگاه‌ها

ققنوس: پرنده‌ی آتش و تولد دوباره

نام ققنوس از واژه‌ی یونانی φοῖνιξ (phoinix) گرفته شده که بنا به روایتی با فنیقی‌ها (قوم باستانی معروف به تولید رنگ ارغوانی) مرتبط است. هرچند در مورد این دیدگاه، اتفاق نظر وجود ندارد هرچند شاید بتواند توضیح دهد چرا این پرنده را با آتش و خورشید مرتبط گرفته‌اند. در هر حال، ققنوس در اساطیر مصر، یونان و روم با مفهوم تولد دوباره پیوند دارد زیرا پرنده‌ای است که در آتش می‌سوزد و از خاکستر خود زاده می‌شود.

سیمرغ: نگهبان خرد در اساطیر ایران

نام سیمرغ ریشه‌ای فارسی دارد. برخی پژوهشگران آن را ترکیبی از سی (به معنی عدد سی) و مرغ (پرنده) می‌دانند که در عرفان ایرانی، اشاره‌ای نمادین به اتحاد سی پرنده در طلب حقیقت است. ولی در اساطیر ایرانی، می‌توان ریشه‌ی روایت سیمرغ را فروردین یشت هم یافت. سیمرغ همان مرغ سئنه یا هزار تخمه است که زندگی را در جهان پراکنده می‌کند. در دینکرد اما، یکی از پیروان زرتشت است که حکیمی داناست و شاید نگاه فردوسی در شاهنامه بیشتر برگرفته از این منظر بوده.

تفاوت‌های اسطوره‌ای

ققنوس: پرنده‌ی تنها و جاودانه

ققنوس پرنده‌ای منحصر‌به‌فرد است. یعنی که در هر زمان تنها یک ققنوس وجود دارد. این پرنده صدها یا هزاران سال زندگی می‌کند، سپس در آتش می‌سوزد و از خاکستر خود دوباره زاده می‌شود بنابراین نماد جاودانگی، تولد دوباره و چرخه‌ی بی‌پایان حیات و مرگ است. حضور ققنوس اغلب با خورشید، آتش و رستاخیز مرتبط است.

سیمرغ: ناجی خردمند و مهربان

برخلاف ققنوس، سیمرغ نه جاودانه است و نه از آتش زاده می‌شود. سیمرغ موجودی خردمند و پشتیبان است که در شاهنامه به قهرمانان کمک می‌کند. معروفت‌ترین این داستان‌ها، داستان سیمرغی است که زال را نجات می‌دهد و بزرگ می‌کند. زال که به دلیل موی سپیدش در کودکی طرد شده بود، در آشیانه‌ی سیمرغ در قله‌ی البرز بزرگ می‌شود. بعدها این پرنده‌ی شگفت‌انگیز یکی پرها خود را به زال می‌دهد تا در مواقع نیاز او را احضار کند. در مورد این که چرا بعضی فکر می‌کنند سیمرغ سه پر به زال داد بعدها برایتان توضیح می‌دهم.

سیمرغ با درمان، خرد و پیوند میان جهان مادی و معنوی در ارتباط است و در برخی تفاسیر، موجودی الهی یا واسطه‌ای میان انسان و آسمان تلقی می‌شود.

مقایسه ققنوس و سیمرغ
ویژگیققنوسسیمرغ
خاستگاه

اساطیر یونان، مصر و روم

اساطیر ایران (شاهنامه، ادبیات عرفانی)
نمادتولد دوباره، جاودانگی، آتش، خورشیدخرد، محافظت، شفا، هدایت
چرخه‌ی حیاتدر آتش می‌میرد و از خاکسترش زاده می‌شودعمر طولانی دارد، اما جاودانه یا باززاییده نیست
نقش در اسطوره‌هانماد چرخه‌ی بی‌پایان نابودی و تولد دوبارهیاری‌رسان قهرمانان، راهنما و پرورنده‌ی انسان‌های شایسته
ظاهرپرنده‌ای آتشین با رنگ طلایی‌قرمز

پرنده‌ای عظیم با پرهایی درخشان و رنگارنگ

تأثیر فرهنگی

ققنوس در ادبیات و فرهنگ غرب تأثیر زیادی داشته و از متون باستانی گرفته تا داستان‌های مدرن مانند هری پاتر و مردان ایکس ظاهر شده است. این پرنده اغلب به عنوان نمادی از پایداری و تولد دوباره مورد استفاده قرار می‌گیرد.

سیمرغ، هرچند کمتر در فرهنگ جهانی شناخته شده، اما در هنر، ادبیات و هویت ایرانی جایگاه ویژه‌ای دارد. این پرنده نماد خرد باستانی است و در نسخه‌های خطی مصور، قالی‌های سنتی و حتی در تفسیرهای مدرن از فرهنگ ایرانی دیده می‌شود.

نتیجه‌گیری: دو پرنده، دو افسانه

هرچند ققنوس و سیمرغ هر دو پرندگانی اسطوره‌ای هستند، اما نمادهای اصلی آن‌ها به کلی متفاوت است. ققنوس پرنده‌ای تک و آتشین است که در چرخه‌ای بی‌پایان از مرگ و تولد دوباره زندگی می‌کند، در حالی که سیمرغ موجودی مهربان و خردمند است که به قهرمانان کمک کرده و به عنوان نماد دانش و شفابخشی شناخته می‌شود. درک این تفاوت‌ها نه تنها به فهم بهتر اسطوره‌های جهانی کمک می‌کند، بلکه به رفع تصور نادرست درباره‌ی یکی بودن این دو موجود افسانه‌ای نیز می‌انجامد.

🔥 شما کدام پرنده‌ی اسطوره‌ای را بیشتر دوست دارید؟ در بخش نظرات بنویسید!

مطالعه‌ی بیشتر:

  • شاهنامه، فردوسی
  • اسطوره‌های یونانی و مصری درباره‌ی ققنوس
  • منطق‌الطیر، عطار نیشابوری (برای تفسیر عرفانی سیمرغ)

🔗 اگر از این مطلب لذت بردید، آن را با علاقه‌مندان به اساطیر به اشتراک بگذارید و برای مطالب بیشتر درباره‌ی موجودات افسانه‌ای همراه من باشید!

س. گنجی ، شنبه بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۳ ، 12:30
گالری عکس
آخرین اخبار وب
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم لینک درون متن از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است
تبلیغات
تبلیغات